راه های افزایش دین باوری در دانش آموزان
راههاي افزايش دين باوري در دانشآموزان
از آنجايي كه نظام مقدّس جمهوري اسلامي فقط وفقط از طريق اعتقاد عميق اقشار ملّت به اسلام عزيز مستدام و پايدار ميماند و از طرفي نظام جمهوري اسلامي چيزي جز نحوة حيات اسلامي در عرصة فعاليتهاي فردي و اجتماعي نيست و اين نكته در واقع فلسفة حيات انسانها بر روي زمين نيز هست، بنابراين لازم است كه بيش از هر چيزي در راستاي ريشهدار كردن اعتقادات ديني همّت گمارد تا صحيحترين عقيده به نسل جوان برسد.
و لذا موارد زير را در راستاي اهداف فوق پيشنهاد مينماييم:
1- هميشه در طول حيات بشر، هم انسان فاسد وجود داشته و هم انسان صالح؛ ولي اگرضدّ ارزشها آبرو پيدا كند، يعني اگر منكَر به جاي معروف معرفي گردد، جهتگيري كلّي جامعه روبهفساد ميگذارد، و امروز غرب به ادلّهاي مختلف يكنوع زندگي را به ما معرّفي ميكند كه زندگي فاسدي است، و با همة ابعادش هم فاسد است، چون جهتگيري نهايياش مادّيگرايي و دنيادوستي است. آنچه مشكل است اين استكه اين فساد را زير پوشش پيشرفت و رفاه و استفادة كلان از طبيعت و شعار آزادي پنهان نموده است[1]. و خداوند در رابطه با همين خطر، جهتگيري كلّي ما را در اين رابطه روشن كرده و ميفرمايد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»[2]
يعني «اي مؤمنين! به يهود و نصارا (كه مظهر امروزينش، فرهنگ غرب خواهد بود) محبّت و اعتماد نداشته باشيد، آنها خودشان نسبت به هم محبّت متقابل دارند و شما را نميگيرند و خودشان را رها كنند و هر كس از شما به آنها محبّت داشته باشد، از آنهاست...».
و در آية بعد ميفرمايد: «فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٌ فَعَسَى اللّهُ أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَيُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ»
يعني «كساني كه در قلبهايشان مرضِ عدم هدايت الهي هست، در جهت يهود و نصارا سرعت ميگيرند و ميگويند ميترسيم در اثر جدايي از آنها به ما گرفتاري برسد وبه اين شكل محبّت خود را به يهود و نصارا توجيه ميكنند» و در ادامه در آية 54 همين سوره ميفرمايد:«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ »؛ «كسي كه از دوستي مؤمنين به دوستي يهود و نصارا برگردد، به زودي خداوند عدّهاي را ميآورد كه محبّت به خدا دارند و نسبت به مؤمنين فروتن و نسبت به كافران بياعتنا هستند، و هيچ نگران نيستند كه كسي در راه احياي دين سرزنششان كند»[3]
پس اين اوّلين نكتهاي است كه بايد با حوصله و با دلايل روشن براي دانشآموزان و دانشجويان روشن نمود تا بدانند كتاب هدايت خدا چه توصيهاي نسبت به يهود و نصارا به آنها كرده است. و مسلّم فرهنگ غرب علاوه بر اينكه به ظاهر مسيحيت را در كنار خود دارد، - كه خداوند به ما توصيه فرموده دوستي و سرپرستي آنها را مگيريد - حتّي به ظلمت ديگر، يعني دوري از هر نگاه ديني، گرفتار شده به طوريكه حتّي دين را به اصطلاح «واتيكانيزه» كرده است؛ يعني نقش دين و روحانيت را از متن زندگي به حاشيه كشانده و دين را بهعنوان يك امر شخصي مطرح ميكند كه نبايد در امور اجتماعي و سياسي و اقتصاد دخالت كند. پس اوّل بايد نگاه دانشآموزان و دانشجويان را به مسئله يهود و نصاري و فرهنگ غرب درست روشن كرد و اين بهمنزلة «لا اله» است.
امروز بيش از پيش بايد نسبت به مقابله و تضادّ فرهنگ غرب با هويت اسلاميِ جوانان ما حساس بود و اين مسئله را يكي از زيربناييترين وظايف ديني خود بدانيم، بايد بدانيم هشت كشور صنعتي تحتعنوان «خاورميانة بزرگ» اساسنامهاي را تصويب كردهاند كه تمام زيرساختهاي ديني جوامع اسلامي را استحاله نمايند كه به عنوان مثال به موارد زير اشاره ميشود:
الف) استفادة ابزاري از آزادي و دموكراسي براي رسوخ فرهنگ غرب در جوامع اسلامي.
ب) تبليغ آزادي زنان در بستر فرهنگ غرب و آزادي جوانان از قيد و بندهاي ديني.
ج) تأكيد بر برابري زن و مرد و فشار بر پيوستن دولتها به كنوانسيونهايي كه برمبناي نظرية فرهنگ غرب پايهريزي شده تا از اين طريق عملاً قوانين و مباني اسلامي از درون كشورهاي اسلامي برداشته شود و استحاله كردن اسلام به صورت قانوني تحقّق يابد (يك اسلام منهاي امربهمعروف و ايثار و جهاد فقط مطرح باشد).
د) تبليغ براي ربط دادن عقبماندگي كشورهاي اسلامي به موازين عقيدتي و اسلامي آن كشورها.
ه) تبليغ در راستاي بازكردن راه دخالت غرب براي پيشرفت كشورهاي خاورميانه، در حاليكه علّت عقبماندگي كشورهاي اسلامي بهجهت دخالتهاي غرب در سدههاي اخير بوده است.
و) تبليغ بر اينكه تحوّل اقتصادي و رفاه، مشروط به پذيرش معيارهاي غربي است.
ز) اتّخاذ مواضع خيرخواهانه براي پيشرفت جهان اسلام با ارائة آمارهايي كه حاكي از عقبماندگي جهان اسلام است بر اساس ملاكهاي غربي.
ح) تبليغ براي ايجاد صلح و امنيت در خاورميانه با محوريت صلح براي اسرائيل؛ ولذا هرگونه اعتراض به اسرائيل ضدّ امنيتي و تروريست قلمداد ميشود.
پس اوّل لازم است براي نسل جديد «لا اله» روشن شود تا «الله» بتواند در صحنة فكر و فرهنگ جامعه نور خود را بتاباند و مواظب باشيم كه دشمن، اين مسئلة حساس ديني را بهبهانه يك مسئلة سياسي از صحنة كلاس و درس خارج نكند.
پس برنامة كلي ما در بند 1 روشن شد و همانطور كه دشمن اسلام براي اهداف خود برنامهريزي ميكند، اساتيد معارف اسلامي و معلمان ديني هريك براي پيادهكردن اين برنامه كلي، بايد براي خود برنامهريزي داشته باشند.
2- براي از بين بردن اين شيفتگي به غرب، بايد به اين نسل، زندگي صحيح روي اين زمين را با استدلالهاي همهجانبه معرفي نمود، كه بهعنوان نمونه موارد زير پيشنهاد ميشود:
الف- بايد اين نسل خوب بداند كه سرنوشت ملّتهايي كه نبوّت را تكذيب كردهاند، نابودي است؛ هرچند داراي علم و تكنولوژي باشند. چنانكه قرآن ميفرمايد:
«فَلَمَّا جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُون»[4] «چون پيامبرانشان با دلايل روشن جهت هدايت آنها آمدند، ولي آنها به علمي كه نزد خود داشتند شاد و دلگرم بودند و لذا پيامبران را و عذابي را كه آنها وعده ميدادند مسخره ميكردند (كه شما چهكار ميتوانيد بكنيد، ما علم داريم و شما چه داريد؟) ولي سرانجام به همان چيزي كه مسخره ميكردند دچار شدند».[5]
اين فكر كه علم و تكنيك را براي زندگي كافي ميداند، همان فكري است كه ميگويد: اديسون برق را اختراع كرد، پيامبران چكار كردند؟! چون به او همه حيات را مادّي معرفي كردهاند و لذا در چشم او علم مادّي، جلوة بيش از حد كرده، بايد براي او روشن كرد كه به گفتة مولوي:
انبيا را حق بسيار است از آن
كه خبر دادند از پايانمان
ب- بايد اين نسل نيز اين نكته را خوب بداند كه طرح نبوّت - يعني روشي كه خداوند براي زندگي بشر آورده - تنها طرح تضمين شدهاي است كه بشر براي صحيح زندگي كردن ميتواند به آن تكيه كند؛ زيراكه هر برنامه و طرحي كه فردي از افراد بشر بدهد، طرح كسي است كه «در نظام عالَم است و نه برنظام عالَم»؛ يعني طرح كسي است كه عضوي از اين نظام هستي است و بر كلّ عالَم احاطه ندارد و كسي كه نميتواند همة جهان را بشناسد چگونه ميتوان طرح صحيح و مطمئني ارائه دهد؟ به گفتة مولوي طرح و برنامههايي كه بشر براي زندگي خود ميدهد، مانند نظرهايي است كه آن افراد دادند كه در اتاق تاريك و به كمك لمس كردن بدن فيل خواستند فيل را بشناسند؛ ميگويد:
از نظرگه گفتشان شد مختلف
آن يكي دالش لقب كرد و آن الف
چون به كمك ابزاري كه محدودنگر بود، ميخواستند يك كل را بشناسند و نظر بدهند. در حاليكه بايد ابزاري را بهكار ميبردند كه كلّ فيل را مينماياند؛ ميگويد:
در كف هر يك اگر شمعي بُدي
اختلاف از گفتشان بيرون شدي
بعد نتيجهگيري ميكند:
چشمحسّ،همچونكفدستاستوبس
نيست كف را برهمه آن دستـــرس
يعني نقش چشم حسّ، براي فهم صحيح عالم، مثل همان كف دست است براي فهم شكل فيل؛ و همانطور كه دست موفق به صحيح يافتن فيل نشد، هيچكدام از ابعاد انسان هم به جهت محدودبيني خود بهتنهايي موفق به فهم صحيح عالَم نميشود و بايد با فهم خالق هستي، هستي را و انسان را شناخت و براي آن برنامهريزي كرد و اين همان طرح نبوّت است. پس اگر موفق به طرح چنين دستگاهي شديم و حقّانيت اين دستگاه يعني توجّه به نبوّت را روشن نموديم، مسلّم براساس طرح نبوّت، ساير حرفها و فكرها را ميتوانيم خوب بررسي كنيم و رسوايي بسياري از حرفهاي غير ديني خيلي سريع ظاهر ميشود و دين، موضع انفعالي در مقابل ساير حرفها و فرهنگ نخواهد گرفت، بلكه همة افكار غير ديني را به راحتي به انفعال خواهد كشيد و در اين حالت دين و علماي دين و معلّمين ديني آن ارزش به حقّ خود را خواهند داشت.
در خوب روشنكردن بند 2 ميتوان به دانشجو و دانشآموز كمك كرد كه اولاً: مشكلات زندگي غربي را ببيند. ثانياً: ريشة اين مشكلات را زيرپاگذاردن طرح نبوت بداند.
3- بايد افقهاي ارزشي، بيشتر به دانشآموزان و دانشجويان بهعنوان مقصد و هدف معرفي شوند و بر روي آن تأكيد شود و نه اينكه افقهاي مادّي ارزش شوند، كه ارزش كردن مقاصد دنيايي، بنياد زندگي انسان را از ريشه ميخشكاند و روح يأس و احساس شكست را در جوانان ما پديد ميآورد.
آنچه دين ميگويد اين است كه:«اِنّ اَكرَمَكُم عِندَاللهِ اتقيكُم»؛ يعني «باارزشترين شما نزد خدا، باتقواترين شما است »، و هر چيزي غير از تقوا را ارزش كنيم جهت جامعه اسلامي را ويران كردهايم و در نتيجه با فردايي روبهرو خواهيم شد كه دينباوران قليل و افراد لاابالي كثير خواهند بود و چنين شرايطي جامعه را دچار بحران ميكند و در نتيجه هيچ برنامة اصلاحي، ديگر جواب نميدهد، افراد در چنين شرايطي و با هراستعدادي، به شكست ميرسند، حال چه در مدارج علم تجربي مثل دكتر و مهندس بودن تلاش كنند و چه موفّق در فلان رشته ورزشي باشند، چراكه آنچه هست، اينها همه ابزار حيات دنيايياند، اگر نيّت خير در آنها باشد به اندازة نيّت خير و تقواي جاري در آنها ارزش دارند و نه بالذّات ولي باز تأكيد ميشود؛ بايد در نظام فرهنگي خود طوري بر روي اين مدارج متمركز نشويم كه تقوا بيرنگ شود و اين مسلّم است كه بيش از حدّ به علماي تجربي تنيدن، جهتها را از حيات ديني و مقصد اصلي يعني قيامت برگرداندن است و جامعه را از تعادل خود خارج كردن است، فرمود:
عدل چِبْوَد؟ وضع اندر موضعاش
ظلم چِبْوَد؟ وضع در ناموضعاش
يعني جامعة متعادل جامعهاي است كه هرچيز جاي خودش باشد، و در جامعة متعادل است كه افراد به مقصد خود ميرسند و بايد متوجّه باشيم كه «علم تجربي» و «دين» در عرض هم نيستند كه بخواهيم آنها را با هم مقايسه كنيم، همچنانكه حس با عقل در يك عرض نيستند؛ بلكه هرچه حس دريافت كند، عقل تفسير ميكند و تحرّك علمي هم اگر زير تحليل و تفسير دين باشد جاي صحيح خود را ميتواند داشته باشد وگرنه، نه. قرآن در آيه 56 سورة ذاريات ميفرمايد:«ماخَلَقْتُالْجِنَّ وَ الْاِنْسَ اِلّا لِيَعْبُدُون»؛ يعني «خلق نكرديم جن و انس را مگر براي عبادت ». چنانچه ملاحظه ميكنيد خداوند ميفرمايد: اساس خلقت انسان و جن، بندگي آنهاست؛ پس هيچ كاري نبايد در عرض بندگي خدا قرار گيرد و ارزش اصلي زندگي ما را تشكيل دهد و خطر، دقيقاً از همينجا شروع ميشود كه بقيّة ارزشهاي زندگي در كنار ارزش اصلي آن مطرح شود.
4- بايد روحيات نسل امروز را شناخت و منطبق با روحياتش اين نكات را به او عرضه داشت، آنچه اين حقير در طول تدريسم، در دبيرستانها و مراكز آموزش عالي دريافتهام اين است كه اين نسل پس از ارتباط روحي و ايجاد اطمينان بين معلّم و متعلّم بيشتر با مباني حكمت و استدلال و پس از آن با ظرايف عرفاني قانع ميشود و اصلاً فضاي كلاس، بيشتر مقتضي برخورد حكمي است و گويا جوانان ما نمونهاي هستند از مردم آخرالزمان كه در حديث امام سجّاد(عليهالسلام) هست كه ميفرمايند: «خداوند ميدانست در آخرالزمان مردم متعمّـقي ميآيند و لذا خداوند شش آية اوّل سورة حديد و سورة توحيد را برايشان آورد»[6] و از طرفي هم بايد متوجّه بود كه روش علم كلام براي متوجّهكردن اين نسل به دين كافي نيست و غذاي اين نسل در كتابهاي شهيدمطهري و امامخميني«رحمةاللهعليهما» و تفسير قيّم الميزان قرار دارد كه بايد اساتيد و معلّمين ديني با انس طولاني با آن كتب شريف خود را آمادة جوابگويي به سؤالاتي كنند كه علامه«رحمةاللهعليه» از قبل پيشبيني كردهاند.[7]
5- سخت حساس باشيم انسان را با مباني قرآني تفسير و تبيين كنيم و نه با مبناي مادّي؛ روشن است كه انسانِ اسلام اگر دين نداشته باشد، مرده است؛ قرآن ميفرمايد: «وَما يَسْتَوِي الْاَحْياء وَ لاَ الْاَمْوات»[8]؛ يعني «زنده و مرده مساوي نيست» و منظورش اين است كه انساني كه دين ندارد، عملاً مرده است. طرح دقيق در اين مسئله بسيار كارساز است. انسانِ روانشناسي، اگر نيازهاي غريزي و فيزيولوژيكياش برآورده نشود، نامتعادل است، ولي انسانِ اسلام، اگر فطرتش سيراب نشود، در خلأ انسانيّت است، انسان روانشناسي، اگر حوائج غريزياش برآورده نشود، در عقده گرفتار است. انسانِ اسلام، اگر ياد خدا در قلبش ضعيف شود، احساس پوچي ميكند و ثمردهي خود را در رابطه با هرچه بيشتر در ياد خدا بودن مييابد.
ببين چقدر تفسير انسانِ اسلام با بقيّه نگرشها فرق دارد و چقدر خسارت بزرگي است اگر براي جوانان خود در راستاي انسانِ اسلامي شدن، برنامه ريخته نشود.
غرب تفسيري ازجهان و انسان داده كه مسلّم ضدّ دين است و انسان را طوري به خودش معرّفي ميكند كه نهتنها در خودش نيازي به دين احساس نميكند، بلكه دين را مزاحم خود ميبيند. تفسير انسان در فرهنگ غرب تحتعنوان «امانيسم»، انسان را محور جهان ميداند و نه خدا را؛ و در نتيجه همهچيز بايد در خدمت هوس انسان باشد، نه اينكه انسان در اطاعت خدا. و از پيشرفت، تفسيري ميدهد كه همان حيات دنيايي است و بس؛ همان كه قرآن دربارة آن ميفرمايد:
«اِعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ...»[9]؛ «بدانيد كه حيات دنيايي با بازي و سرگرمي شروع ميشود و با رقابتهاي دنيايي ادامه مييابد و با اندوختن مال و قدرت و فرزند، به انتها ميرسد و حاصلي ديگر دربرندارد». لذا در عين اينكه نبايد در علم و تكنيك دربمانيم، بايد طوري هم بر آن متمركز نشويم كه همه چيزمان را از دست بدهيم و از جهت اصلي زندگي كه بندگي خداست، باز بمانيم و در نتيجه تقوا ملاك اصلي ارزشگذاري نگردد؛ در حاليكه جامعه اسلامي دو امتياز عمده دارد كه غرب از آنها محروم است و با اين دو امتياز ميتواند بهخوبي برتري خود را در مقابل غرب حفظ كند و آن دو امتياز عبارتند از:
الف؛ دين و شريعتي كه قانعكننده، فعّال، همهجانبه و بدون تحريف است.
ب؛ كمك و امداد الهي كه در اثر وفاداري به دين صحيح الهي به كمك جامعة اسلامي خواهد آمد. خداوند ميفرمايد: «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّاللهِ وَ عَدُوَّكُمْ» كه ميفرمايد: «بايد دشمنان خدا و دشمنان خودتان را بهوسيلة آن بترسند» اين ترساندن با تجهيز بيشتر جامعه به دينداري و فعاليت صحيح اجتماعي ممكن است، چراكه اين هيبت به كمك دينداريِ مردم و همراه با پشتكار و استغنا از دشمن، بهدست ميآيد.
6- بايد گسترة حيات را بهطور واقعي به انسان نشان داد، آنطور كه قرآن عزيز مطرح ميكند و توجّه به قيامت را جزء لاينفك زندگي ميشمارد و همواره بر آن تأكيد مينمايد و هرگز نگذاريم با طرح مسائل ديگر، اين مسئله از ياد اين نسل برود، و مسلّم سرمايه فكري و عقيدتي كافي و قانعكنندهاي براي خوب روشن شدن اين مسئله داريم، بالاخص از طريق معرفتالنفس كه عرض عريض و جذابي است در شناخت معارف حقّة ديني، بهخصوص شناخت معاد و منازل قيامت؛ و فراموش نكنيم كه جوهرة تهاجم فرهنگي به نسل جوان ما از طريق غفلت او از قيامت به راحتي جاي خود را باز ميكند، بهطوريكه اعمال گناه خود را خطرناك حس نميكند و به آينده ابدي آن گناه نميانديشد و درست بهاندازهاي كه بر روي اعتقاد به معاد و بهوجود آوردن تصوّر صحيح از ابديّت كار كنيم، بههمان اندازه نتيجه خواهيم گرفت و نسل جوان خود را از نقشههاي بسيار خطرناكي كه براي او تهيه ديدهاند، رهانيدهايم.
7- چيزي كه بايد هر معلّم و مربّي امروز بداند، تفكيك بين مديريت اسلامي با مديريت غربي است؛ چراكه بسياري از ضعفهاي اداري را ممكن است نسل جوان ما يا به پاي انقلاب بگذارند، يا به پاي اسلام؛ و فراموش كند پايه نظام اداري ما به اين صورت كنوني در زمان قاجار و بهوسيلة دولت بريتانياي كبيرِ آن زمان ريخته شد و حيات و بقاء نظام ستمشاهي مثل ساير نظامهاي ضدّ مردمي بر اين استوار است كه مردم را با ادارهمداري مشغول كنند و جلو هرگونه ابتكار مردمي را كه مردم، خودشان امورات خودشان را بگذرانند، بگيرند و هر روز مانعتراشي كنند تا تحرّك طبيعي از مردم گرفته شود و آنها هم زير ساية همين گرفتاريهاي مردم، به حكومت خود ادامه دهند و اين نظام اداري و اين روحيه مانع مردم شدن، هنوز كه هنوز است در نظام اداري ما موجود است و موجب رونق كار كساني است كه با نظام اسلامي نميتوانند زندگيكنند و بايد نسل جوان را آماده كرد تا انشاءالله تحوّل اساسي در نظام اداري ما بهوجود آيد و طرحي ريخته شود درست غير آنچه در نظام اداري در دنيا موجود است و به سيرة حضرت علي(عليهالسلام) در ادارات عمل كنند كه اين مهم، احتياج به آمادگي و تفكّر و برنامهريزي دقيقي توسط كارشناسان متديّني دارد كه با روحية انسانِ اسلامي بخواهند كشور اداره شود، همچنانكه حيات و بقاء نظام ستمشاهي ميدان دادن به سرمايهداران بود، تا از اين طريق، سرمايهداران، شاه را براي خود حفظ كنند و شاه هم سرمايهداران را ميدان ميداد تا حكومتش حفظ شود. معلّم و مربّي كه بهعنوان حافظ و مدافعِ به حقِّ نظام مقدس اسلامي است، بايد جوانان را متوجّه نمايد كه به تعبير امام عزيز«رحمةاللهعليه»: «ما هنوز اول راه هستيم » و يادآور فرمايشات مكرّر مقاممعظمرهبري شود كه ميفرمايند: «بايد در نظام اداري ما تحوّل ايجاد شود » و فراموش نكنيم كه فقط با اين انقلاب الهي است كه ميتوان از شرّ اين مشكلات، خود را رهانيد و مشخص است كه بوروكراسي مثل سرمايهداري مزاحم نظام اسلامي است و آفت اين انقلاب است و بايد همه تلاش كنند آن را اصلاح نمايند تا خداي ناكرده با تبليغات دشمنانِ انقلاب، در نسل جوان ما با تصور ناكارآمدي نظام اسلامي سرخوردگي ايجاد نشود.
8- روحيه تحقيق و تفكّر و مطالعة معلّمين و مربّيان، بهعنوان يك ضرورت جاي خود را دارد و بحث در تجهيز معلّمين كارآمد در امر دين، مقولهاي ديگر است؛ همچنانكه روش ارائة مطلب بهطور صحيح بايد در جاي خود بحث شود و مقصد، اين گفتار نيست.
آري؛ اينها نمونهاي كوچك است از آنچه براي جهتگيري صحيح معلّمين معارف اسلامي و مربّيان بايد مدّ نظر باشد تا انشاءالله بيش از پيش روحيه دينباوري و عشق عميق و منطقي به اسلام و انقلاب در جان نسل جوان شعلهور شود و كشور عزيز ما بهعنوان پايگاه قيام حضرت حجّتg همچون دژي محكم آماده گردد. فراموش نكنيم كه ممكن است يك معلّم ديني، ناخواسته طوري مسائل را مطرح كند كه ارزشهاي غير ديني مدّنظر دانشآموزان يا دانشجويان قرار گيرد، بهطوريكه دانشجو و دانشآموز ما به اين انديشه فرو افتد: «حال كه غربيان بدون دين اسلام به چنين پيشرفتهايي دستيافتهاند، پس بود و نبود اسلام در زندگي ما چندان مؤثر نيست» و از طريق همين انديشه، آن جدّيت لازم را در زندگي خود توسط اسلام از دست بدهد و اساس زندگي را كه بندگي خداست و بندگي محقّق نميشود مگر از طريق دينِ مورد رضايت پروردگار، مورد غفلت قرار دهد.
نكتة مهمّ ديگر همچنانكه عرض شد؛ مسئلة روش ارائة دين است، كه عرض شد روش متكلّمان، جايش كلاس و درس نيست، چراكه روش متكلّمان اسلامي براي دينباوري ابداع نشده است، بلكه جهت محكوم كردن رقيب تدوين شده است و بهاصطلاح «لِلْاِسْكات» است تا رقيب را وادار به سكوت كند و روشن شود حرف قابلتوجّهي ندارد، ولي روش ديني، اقناع عقل و ايجاد شوق در قلب است. بايد راهي را طي نمود كه «دينداني» به سوي «دينداري» سوق پيدا كند و اين مهم، عملي نميشود مگر اينكه «علم حصولي» بهسوي «علم حضوري» جهت پيدا كند؛ كه نياز به بحث جداگانه دارد و ميتوانيد آن را در مباحث و نوشته «آنگاه كه فعاليتهاي فرهنگي پوچ ميشود» تعقيب بفرماييد، همينقدر مستحضر باشيد كه اگر پاية شوق ديني در جوانان ما ايجاد نشود و از دينداري به نشاط و حالِ قلبي دست نيابند، سعي بر حفظ دين در جان خود و در جامعه در آنها ديده نميشود. و در آن مباحث و آن نوشتار «آنگاه كه فعاليتهاي فرهنگي پوچ ميشود» در رابطه با اين نكته عرايضي مطرح شده است.
نكات مطرح شد. انشاءالله ميتواند نقطة شروعي براي توجّه معلّمين محترم معارف اسلامي باشد تا آرامآرام با اتّصال دانشجويان و دانشآموزان به متون روايات و آيات قرآن، آنها به دريا وصل شوند و همواره از آن معارف بيكران بهره جويند كه اين بزرگترين سعادت براي اساتيد عزيز خواهد بود. بهقول مولوي:
گفت رو، هر كه غم دين برگزيد
باقي غمها خدا از وي بريد
«والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»
پينوشتها:
[1] - براي بررسي فرهنگ غرب و معني حقيقي آن فرهنگ ميتوانيد به كتابهاي «دكتر داوري» و يا «شهيد آويني» و يا كتابهاي «نگرش بر تكنولوژي از دريچه بينش توحيدي» و «علل تزلزل تمدن غرب» مراجعه فرماييد.
[2] - سوره مائده، آیه 51.
[3] - توصيه ميشود تفسير اين چهار آيه را در تفسير قيّم الميزان دنبال بفرماييد كه داراي نكات ارزندهاي است.
[4] - سوره غافر، آیه 83.
[5] - رجوع شود به بحث «سنّت سقوط تمدنها از نظر قرآن در الميزان.
[6] - سُئِلَ عَلِيُّ بْنُالْحُسَيْنu عَنِالتُّوحيد. فَقال: أنَّاللهَ عَزَّوَجَلَّ عَلِمَ أَنَّهُ يَكُونُ في آخِرِالزَّمانِ اَقْوامٌ مُتَعَمِّقُونَ فَاَنْزَلَاللهُ تَعالي«قُلْ هُوَاللهُ اَحَد» وَالْاياتِ مِنْ سُورَةِ الْحَديدِ ألي قَوْلِهِ «وَهُوَ عَليم بِذاتِ الصُّدُورِ» فَمَنْ رامَ وَراءَ ذلِكَ فَقَدْ هَلَكَ.(اصول كافي ج1 ص123)
از امام چهارمu راجع به توحيد پرسش شد؛ امام فرمودند: خداي عزّوجل ميدانست كه در آخرالزمان مردمي محقّق و موشكاف ميآيند و از اين جهت سوره «قُلْ هُوَاللهُ اَحَد» و آيات اوّل سوره حديد تا «وَهُوَ عَليم بِذاتِ الصُّدُورِ» را نازل فرمود. پس هركس براي خداشناسي غير اينها را بجويد هلاك ميشود.
با توجّه به فرمايش فوق ميتوان به نكات زير توجّه كرد:
1- متعمّقين در آخرالزمان به صورت گستردهتر از زمانهاي قبل توان تعمّق ديني دارند و طيف بيشتري از مردم را دربر ميگيرند كه امامu ميفرمايند: «يَكُونُ في آخِرِالزَّمانِ اَقْوامٌ مُتَعَمِّقُونَ».
2- درك سوره توحيد و 6 آيه اوّل سوره حديد مخصوص متعمّقين آخرالزمان است.
3- شواهد و تجربيات اينچنين مينماياند كه نسل امروز در طيفي گسترده، آمادگي فهم مطالب ديني را بهصورتي عميقتر از وعظ و نصيحت دارند و لذا حرفهاي سطحي او را قانع نميكند.
4- با توجّه به آيه «اُدْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» (نحل/125) يك طريقه براي ارائة دين و دعوت به سبيلالله نداريم، بلكه براي انديشههاي قوي و متعمّق، حكمت و عرفان را بايد وسيلة كشف سبيلالله قرار داد؛ و براي انديشههاي متوسط از طريق موعظه و تحريكات فطري، هدايت بهسوي خداوند و بهسوي راه الهي را بايد عملي ساخت؛ و اشكالتراشان را نيز بايد از طريق جدال احسن سرجايشان نشاند. درنتيجه با توجّه به بند 3، با نسلي روبهرو هستيم كه عمق بيشتري براي فهم حقايق در آنها احساس ميشود و با توجّه به دستور قرآن كه حكمت را براي چنين افرادي تجويز نموده است، ميتوان نتيجه گرفت كه امروز بايد از طريق حكمت و روشهاي حِكْمي، كه هم عقل را قانع ميكند و هم دل را به حركت ميآورد، با اين نسل روبهرو شد و علّت بيتفاوتي جوانان ما نسبت به دين، بهجهت همين است كه از ما حكمت ميطلبند و ما با وعظ و نصيحتِ صرف با آنها روبهرو شدهايم و احساس ميكنند دين مخصوص انسانهاي زودباورِ سطحي است و حرفي براي انديشههاي عميق ندارد. اگر اساتيد معارف اسلاميِ ما مجهّز به روش حِكْمي نباشند، نميتوانند اين نسل را قانع كرده و به ايمان دعوتشان كنند و در نتيجه نسل آينده نسبت به دين، سرخوردهتر از امروز خواهند شد.
5- با توجّه به اينكه وعظ، استدلالي نيست و احتمال را زياد ميكند و فرد، از طريق احتمالات بهطرف حق گرايش پيدا ميكند، اگر شرايط زندگي طوري باشد كه آن احتمال را خنثي كند، وعظ بينتيجه خواهد شد؛ برعكسِ روش حِكمي كه از طريق تشويق بهدست نيامده كه در شرايط بيدينيِ اجتماعي خنثي شود و لذا امروز اگر بر فرض هم بتوانيم دانشآموزان رادر كلاس، تشويق به وفاداري به دين كنيم، ولي محيط كوچه و بازار، آنرا خنثي ميكند، مگر اينكه عقل و دلِ دانشآموز را بهحركت انداخته باشيم و نه احساسات صِرف او را.
6- شرايط و آرايش آموزش در كشور، در حال حاضر، كلاس و درس و بحث است؛ لذا چنين شرايطي با حكمت منطبقتر است تا با وعظ و خطابه؛ يعني ميتوان گفت هم افراد آماده پذيرش روش حِكْمي هستند، و هم كلاس و درس چنين اقتضا ميكند و اگر دين از طريق حكمت، تبيين و تشريح نشود، هم خلاف شرايط عمل شده است و هم خلاف انديشة انسانهاي اين قرن و اين زمان كار كردهايم.
7- اگر كسي دين را از طريق صحيح بشناسد، ديگر از اينكه بعضي به نام دين خلاف ميكنند، موجب سرخوردگياش از دين نميگردد، بلكه از فرد متخلّف سرميخورد و نه از دين؛ ولي اگر از حركات افراد متديّن گرايش به دين پيدا كرد، با حركات افراد متخلّف هم گرايشش از دين پايان مييابد و اين مشكل را هم ميتوان تا حدّي از طريقه مذكور انشاءالله مرتفع نمود.
[7] - رجوع شود به جزوات «جايگاه تفسير الميزان و روش استفاده از آن » و «ضرورت مطالعه و نحوه آن.
[8] - سوره فاطر، آیه 22.
[9] - سوره حديد، آیه 20.
ارسال توسط کاربر محترم سایت :ahoooo
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}